انگار از همان آغاز زندگی انسان بر روی کره زمین دستورالعملهایی برای موفقیت وجود داشته، چون آموزههای مرتبط با «زندگی بهتر» قدمتی اندازه فلسفه دارند و همین هاست که بعدتر صاحب نظران آن را «ادبیات موفقیت» نام داده اند.
در کتاب «دختری که نیلوفر میدوخت» با هانا آشنا میشویم. هانا دختر نوجوان چینی-آمریکایی است که در اوج دوران نژادپرستی آمریکا به همراه پدرش به شهری جدید نقل مکان میکند. او دوست دارد رویاهایش را دنبال کند، بتواند درس بخواند، در مغازهی پدرش لباس طراحی کند و بدوزد و بتواند یک دوست واقعی برای خودش پیدا کند اما برای رسیدن به تمام اینها او باید روزانه برای ابتداییترین حقوق انسانی خود بجنگد...