آبی کردنِ موهایم اصلا به تمایلات من نمیخورد و سلیقهام نبود. هر دو نفرمان میدانستیم من این کار را به این دلیل میکنم که جلوی هرگونه شباهتی به والدین واقعیِ ناشناسم را بگیرم. آرتور از اینکه من هیچ میلی به گشتن دنبال آنها ندارم و حتی نمیخواهم با والدینی که من را به سرپرستی گرفته بودند، ارتباطی بگیرم گیج شده بود. از وقتی ده سالم شده بود، به من میگفت میتوانم هر وقت که دوست دارم، «این مدارک» را نگاه کنم. منظورش مدارک مربوط به سرپرستی من بود. فکر کنم همواره خودش را آماده کرده بود تا با جستوجوی ناگزیرِ من برای پیدا کردن پدر و مادرِ واقعیام روبهرو شود؛ اما من هرگز دوست نداشتم آن مدارک را مطالعه کنم و این را به خودش هم گفتم، او هم همیشه جواب میداد: «محکم بودنت رو ستایش میکنم.»