کتاب "زوال پدرسالاری"، دگردیسی خانواده را در دو سمت و سوی متفاوت فروپاشی و مدنی شدن دنبال میکند. شرایط که خانواده را در وضعیتی ابهامآمیز و در میانهی دو امکان متفاوت قرار میدارد.
ین کتاب خوانندگان را به فرآیند عمیق استعمارزدایی فکری، عاطفی، اخلاقی و معنوی دعوت میکند و قاعدهی مشترک آن لزوم واسازی توسعه به مثابه پیشرفت است تا رهگشای بدیلهای فرهنگی باشد.
شاید بهترین توصیف برای انگیزه ی نهفته در پس نگارش این کتاب تصور آن لحظه ای باشد که منتقدی پشت میزش نشسته و می خواهد به بررسی مضمون یا نویسنده ای بپردازد که ناگهان چند پرسش بر آشوینده گریبان اش را میگیرد مقصود از این بررسی چیست؟