جهان بینی اسلامی با اندیشیدن و به کلام آوردن جایگاه انسان در برابر خدا آغاز گردید. اما آشنایی با منطق و دانش عقلی یونان شناخت دیگری از جهان هستی و زندگی را به نام فلسفه بین مسلمانان پدید آورد که به زودی مادر و سررشته دار همه ی علوم اسلامی شد عمر سرافرازی فلسفه با همه ی همساز شدنش با میانی شرع و ایمان باز هم کوتاه بود چون همان کلام اسلامی با آمیخته شدن به عرفان الهی حکمت متعالی والایی از وجودشناسی عرضه داشت که حکیمان متأخر را از هرگونه رویکرد به علوم تجربی و معرفت شناسی جدید بی نیاز می کرد. این بی نیازی در یکی دو قرن اخیر پرسشهایی را از چگونگی برتری حکمت نظری در دنیای اسلام برانگیخته است. از جمله آن که تحلیل مسائل هستی و مراتب وجود در حکمت نظری چگونه و با چه اولویتی توانست تجربه ی دیگر مسائل زندگی را به حکمت فراموش شده ی عملی واگذار کند و خود به تنهایی مشکل گشای مسائل مسلمانان شود؟ این پرسش و دیگر پرسشهایی از این دست انگیزه ی نگاهی دوباره به چگونگی سیر و سرانجام فلسفه و کلام اسلامی شد و کتاب پیش رو پاسخ این پرسش هاست.