وقتى الكس ایستون، سرباز بازنشسته باخبر می شود که دوست دوران کودکی اش مدلین آشر، روبه موت است، با عجله خود را به خانه ی اجدادی آشرها در حومه ی دورافتاده ی روراویا می رساند.
آنچه آنجا می یابد خانه ای غرق در کابوس تهاجم قارچ ها و استیلای حیات وحش، در محاصره ی دریاچه ای تاریک و تپنده است. مدلین خواب گردی می کند و در خواب با صدای غریبی حرف می زند و برادرش رودریک مغلوب یک بیماری مرموز عصبی شده است.