در ۲۱ ژوئن بلندترین روز سال، زندگی کامیلا مادری تازه قرار است برای همیشه تغییر کند. پس از ماهها مرخصی زایمان قرار است برای اولین بار نوزاد دخترش را به مهد کودک بسپارد و به شغلش به عنوان نماینده ادبی بازگردد. بالاخره. اما وقتی از خواب بیدار میشود همسرش لوک آنجا نیست و به جای او یادداشتی رمزآلود گذاشته شده است.
سپس همه چیز آغاز میشود خبر فوری یک گروگانگیری در لندن در حال شکلگیری است. پلیسها میرسند و به او میگویند که لوک درگیر ماجراست اما او گروگان نیست. همسرش پدری مهربان و خوشبین همیشگی مرد مسلح است. کاری که کامیلا در ادامه انجام میدهد حیاتی است.
چرا که فقط او میداند در آن یادداشت چه نوشته شده است.