داستانی برآمده از دل غربت و بیخانمانی. آتشی است که خاکسترش هرگز دست سرد خاموشی را تجربه نخواهد کرد. خانهای و وطنی که نیست و هست. وطنی که فرزندان سرزمین خود را قربانی جهالت و نادانی میکند. روایتی که گویا تاریخ از تکرارش خسته نمیشود و همچون فرمانروایی خونخوار قربانی میطلبد. از آنتیگونه تا آنیکا چندین بار آن را دیده و شنیدهایم؟ روایتی که آشناست و آشنا نیست. در ذات خود یگانه است. همانطور که آنتیگونۀ سوفوکل یگانه بود.