نوکر: ارباب، هوار، ارباب! میانآقا: من که گفتم اینجا خبرهایی هست. بزرگآقا: من که گفتم همه با هم باشیم. من تنهایی نمیتونم اینجا رو اداره کنم. میانآقا: درسته. اخوی اینو گفت. بزرگآقا: نگفتم؟ کوچکآقا: من سر حرفم هستم! بزرگآقا: تو هیچی ندیدی. کوچکآقا: برعکس؛ هر چی بیشتر نگاه کردم بیشتر مطمئن شدم که هیچچیز نبوده.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 80 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | نمایشنامه |
شابک | 9789641940869 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.