میروم مینشینم جلوی میز و یک تکه نان خشک و نازک برمیدارم و آهسته میزنمش توی شیره خرما ،سیاه و خیس میشود ،عین شب دریا، و بوی خرما میدهد عین روز جزیره، بعد لقمه را بلند میکنم ومیگذارم روی لبم که دهنم گس و شیرین میشود و باز یادم میافتد به طعم خرما و ارده رازقی ،به بوی ماهی و توموشیهای حیاط خانهٔ قدیمی آقا بزرگ که از مطبخ پیرزن میآمد و ما اجازه خوردنش را نداشتیم و به آن ماست و خرمایی که ریخته بود توی کاسه وگذاشته بود سرپله که یواشکی خوردم و کسی نفهمید ، به دستش که خالکوبی داشت و به دروغ ها و قصه های شبانهاش دربارهی جن و پری و زار و بادهای مریض و درد آور.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | پالتویی |
تعداد صفحه | 232 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 4 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | مجموعه داستان فارسی |
شابک | 978-600-984-062-5 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.