الفیری: ادی، ازت میخوام خوب به حرفهام گوش بدی. میدونی، گاهیوقتها خدا هم تو کار بندههاش میمونه. همۀ ما یه کسایی رو دوست داریم؛ زنمون رو، بچههامون رو. هرکی بلاخره یه کسی رو دوست داره که دوست داشته باشه، هان؟ اما گاهی وقتها.. این علاقه زیادیه. میفهمی؟ زیادیه، و کار رو به جایی میکشونه که نباید. یه بابایی جون میکنه و بچه بزرگ میکنه، حالا یا بچۀ خواهر برادرشه، یا حتی بچۀ خودشه، خودش هم اصلا متوجه نمیشه، اما طی سالها معلوم میشه که علاقهش به دخترش زیادیه، علاقهش به دختر خواهر برادرش زیادیه. میفهمی چی میخوام بگم؟
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 115 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.