جمشیدخان به یاد دارد که تا وقتی در آسمان بوده،کمونیست بوده است ولی همین که روی پشت بام مکانیکی می افتد،دیگر کمونیست نیست...بادی که جمشیدخان را از جنوب به شمال می برد کذشته او را از حافظه اش می زداید.بعدها هم هر بار که باد او را بر می دارد با سقوط بر سطح زمین دگرگونی بزرگی در او به وجود می آید و توهمی ژرف و دیوانه وار در درونش شکل می گیرد... با هر سقوطی هم بخشی از خاطراتش فراموش می شود و بخشی دیگر رنگ می بازد طوری که گاه احساس می کنم نوشتن زندگی نامه چنین شخصیت بی حافظه ای کار بیهوده ای است...
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 144 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789642439218 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.