- داری از چه چیزی حرف میزنی؟
بیآنکه لحنش تغییر کند، به تمسخر گفت:
- از زندگی شیرینِ سخت! تعجب نکن، همه چیز را برایت تعریف میکنم:
بیستوچهار سالم بود. شیفتة قماربازی بودم. ماجرا سهل و ناچیز شروع شد. مثل خیلی چیزها که در این زندگی آرام شروع میشود و آدم که وارد آنها میشود گمان نمیکند زندگیاش عوض خواهد شد. اولش سرِ گردو بازی میکردیم، بعد کمکم سرِ مرغ بازی کردیم. و روزی رسید که سرِ سه گوسالهٔ خودم بازی کردم. آخر سر هم سرِ درختها بازی کردم.
من برد و باخت داشتم. خیلی باختم، خیلی هم بردم. دنیا هم اغلب به رویم میخندید تا جایی که متوجه ضررهایی که به من رسید نشدم.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | پالتویی |
تعداد صفحه | 408 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.