«پدرم بهتنهایی پیانو مینواخت. این را حتی به خودم هم اعتراف نمیکردم، ولی مغرور و مفتخر بودم. دلم میخواست به کسی که در کنارم نشسته بود بگویم آن مرد بلندبالا، لاغراندام و آراسته که پشت پیانو نشسته، پدر من است. وقتی قطعۀ آخر را با تمام شور و حالش نواخت و دوباره تکرار کرد و به پایان رساند، صدای کفزدنها و تشویق بلند شد. من هم کفزدم و تشویق کردم، تا جایی که مطمئن بشوم او مرا دیدهاست، چون فهمیده بودم بین ما سوءتفاهمی وجود دارد و میخواستم در آن لحظه پنهان بماند.»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 170 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786003768437 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.