چشمان آقای باتن سمتی را که انگشت اشاره پرستار نشان می داد نگاه کرد و چیزی را که دید،این بود:یک پیرمرد ظاهرا هفتاد ساله که لای یک پتوی سفیدرنگ پیچیده شده و توی یکی از تخت های نوزاد تقریبا چپانده شده بود.موهای کم پشتش تقریبا سفید بود و از چانه اش یک ریش جو گندمی دراز آویزان بود که در نسیمی که از پنجره می آمد به طرز خنده داری تکان میخورد.با چشمانی مات و رنگ پریده که سوال توام با حیرت در آن دیده میشد. آقای باتن با فریاد گفت:«فکر کرده اید من دیوانه ام؟» پرستار جواب داد:«این بچه،قطعا بچه شماست.» از متن داستان
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 208 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | مجموعه داستان خارجی |
شابک | 9786005941777 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.