زنده شده بودم و این حقیقت است که عشق آدم را احیا میکند. حالا که تفاوت میان دوست داشتن و وابستگس را فهمیده بودم. از این حس آن لذتی که باید را میبردم و خیالم آسوده بود، یک جور راحتی که هیچچیز نمیتوانست در آن خللی ایجاد کند. این که دیگر فکر کردن نداشت، او خواستنیترین خواستهی همهی زندگیام بود، این بار اگر با نادانی او را از دست میدادم برای همیشه خلایٔی در زندگیام میماند.
او حرفهایش را زده بود و حالا بعد از یک هفته بیخبری این من بودم که باید یک بار دیگر غرورم را کنار میگذاشتم و به او میگفتم همهی روزهایی را که او پنهانی در تعقیبم بود، من در آرزویش به شب میرساندم. تصمیمم را گرفته بودم، این تعللها، این امروز و فرداها، شک و دودلی نبود، فقط داشتم به خودم این اطمینان را میدادم که اگر به سراغش میروم برای ساختن است نه تکرار خاطراتی که شیرینیشان نتوانسته بود وقت تلخیها به دادمان برسد.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 560 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9789642161768 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.