زدم زیر خنده، بعد به لرز افتادم و برف را از تنم تکاندم. فکر کردم بروم زنگ یکی از خانهها را بزنم و کمک بگیرم، حتی میتوانستم شب توی پارکینگ بمانم. پارکینگ خانهی شهریور، ماشین بزرگ آبی رنگش، زندانی و زندانبانش. مرگ را میدیدم که دارد از پشت پردهی برف و مه پیش میآید. صدای پاهایش را میشنیدم و و حرکتش که هوای اطرافم را جابهجا میکرد. پاهای خشکم را حرکت دادم. داشتم راه میافتادم سمت یکی از خانههای چراغ خاموش که صورت و گردنم گرم شد. رخوتی به جانم افتاد و سرجایم آرام گرفتم. مایعی مثل آب گرم دوش به پشت و سینهام راه گرفت و گرمی دیگری از میان پاهایم جوشید و تنم را جان داد.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 304 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1396 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9789641914716 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.