«شنیدی چه گفت؟ گفت قبر حاضره؛ قبر من. حالا فهمیدی فرق من و تو چیه؟ من میدونم قبرم حاضره. اما تو از قبر خودت خبر نداری. یه عمره که فکر این قبر منو مثه شمع آب کرده. اما تو آسوده و بیخیال رو یه دونه پات واسادی و از هیچجا خبر نداری. برای همینم هس که عزیزی. مثه بچه شیرخوره بیگناهی، برای بیخبری و بیگناهیته که عزیزی. حالا باید برم ببینم اون هلفدونی چه جور جهنم دریه.»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 168 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 7 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9789643320881 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.