قبلا گفته بودم قرار نیست آب خوشی از گلومان پایین برود، خوب یادم است که توجهم جلب شد به گوشه ای از حیاط ، مصطفی رحیمی روزنامه کیهان را روی زمین پهن کرده بود. بچه ها سعی می کردند نوشته ها را بخوانند. با دستپاچگی دوچرخه را به فنس مدرسه قفل زدم. شتابان سمت مصطفی رفتم، تیتر را خواندم: "خرابکاران...." یک آن چشمم افتاد به عکس ها. چشم هایم سیاهی رفت....
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 432 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1399 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786229570456 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.