گرسنه و بی حال بود و- تباه شده. احساس سرما می کرد. درون کلیسا ماند تا هوا تاریک شد. سپس به عبادت کنندگان مراسم دعای شامگاهی پیوست و خود را میان آن ها گم کرد. می ترسید یونیفرم مدرسه توجه کسی را به خود جلب کند و از او سوال شود ک چرا تنهاست و بدون پالتو و کلاه!
کسی هم نپرسید.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 617 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1397 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789642160488 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.