یادداشت سی و دومم ( 9فروردین 1365)
درود خدا بر مومنان و مخلصان که سر در راه خدا با جان و دل تقدیم می کنند.
صبح روز شنبه از خواب ناز بلند شدم.اذان را رادیو گفت. نماز را خواندم و چند آیه قرآن تلاوت کردم و قدری دعا خواندم. سپس آماری از نیروها گرفتم، جهت آمادگی برای انجام مراسم صبحگاهی. به مراسم مقدس صبحگاهی رفتم؛ ولی به علت نداشتن کفش کتانی، به ورزش و نرمش نرفتم. آمدم درون چادر، صبحانه را آماده کردم تا وقتی برادران عزیز آمدند، میل کنند؛ تا ظهر حرکت کنیم و برویم.
غروب یک فیلم بسیار خوب از طرف لشکر برایمان آوردند، که کار حوزه هنری سازمان تبلیغات بود. اذان که شد، برادران فیلم را نیمه رها کردند و برای نماز آماده شدند. این از فرهنگ جبهه است که برادران به واجبات اهمیت می دهند. هنگام برگشت، دم چادرمان، برادر بسیار خوب محمود محمدزاده را دیدم که از بچه های مخلص و زحمتکش گردان بود. روبوسی کردیم. این برادر واقعا فردی با ایمان و متدین است. من اصلا وقتی او را دیدم، روحیه عجیبی گرفتم. خداوند او را حفظ فرماید. بعد از گوش کردن سخنرانی استاد شهید مرتضی مطهری، برای خواب آماده شدم.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 216 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1398 |
موضوع | زندگینامه |
شابک | 9786226609807 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.