صبر کردم. دیشب شوهرم را کشتم. با مته دندان پزشکی کاسه سرش را سوراخ کردم. صبر کردم ببینم از جمجمه اش کبوتر می پرد بیرون یا نه، اما به جای کبوتر یک کلاغ سیاه بزرگ بیرون پرید. خسته، یا به عبارت دقیق تر، بی هیچ میل و رغبتی به زندگی از خواب بیدار شدم، همچنان که پا به سن می گذارم علاقه ام به زندگی کم می شود آیا به عمرم هیچ وقت میل خیلی زیادی به زندگی داشته ام؟ مطمئن نیستم، اما سابق بر این مطمئنا نیروی بیشتری داشتم. و نیز آرزوهایی. آدم مادام که چشم انتظار چیزی است زندگی می کند. امروز شنبه است. وقت دارم در عالم خواب و خیال به سر ببرم و خون دل بخورم. (از متن کتاب)
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 328 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 789643293000 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.