سایه پرسید: «خودتی ماندانا؟»
آهنگ صدایش آشنا بود. سایه نزدیک شد و چیزی درون ماندانا فرو ریـخت. این خوابی بود که باید هر چه سریعتر از آن بیدار میشد. زمزمه کرد: «تو اینجا چی کار میکنی؟! چقدر تغییر کردهای!»
نـمیدانست شگفتزده شده بود یا خشمگیـن. اگر آن ابروها و آن نگاه عجیب و خیرهاش را نـمیدید، محال بود او را به جا بیاورد.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 264 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1396 |
موضوع | داستان نوجوان |
شابک | 9786003533424 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.