«شما اینجا تنهاییاید؟» من پیش از آمدنم، رفتم سری به همون سرداب دیشبی بزنم. همونجا که دیشب خوابیدم... «خزانه؟» «بله، همونجا. یک نفر اونجا بود.» «گفتم که. گاهی بعضیها گذارشان به اینطرفها میافته. شاید سردش بوده، رفته اون تو» «اونجا که از همهجا سردتره» «پس شاید گرمش بوده.» «شما اینجا گرما و سرما ندارید؟» «نه. برای تازهواردها داریم. ما هم روزهای اول سردمان میشد، ولی بعد از مدتی نه سرما میفهمیدیم، نه گرما. نه گرسنگی میفهمیم، نه تشنگی. نه خواب داریم، نه بیداری. همیشه بیداریم. نمیدونم. شاید هم همیشه خواب باشیم. اینجا آدم از خواب و خوراک و پوشاک بینیازه. از همهچی بینیازه. بذار خیالتو راحت کنم. بهشت روی زمین همینجاست.»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 253 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1398 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9789642133345 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.