سحرگاه همان شب بود که شایع شد که پنجرهها کوچ کردهاند. میگفتند که اولین پنجرههایی که به پرواز درآمد، مال خانهی کشیش بود. این پنجرهها بر فراز میدان پرواز میکردند تا برادران خود را دعوت کنند تا گرد آیند. پنجرههای دهکده یک یک خود را از دیوارها واکندند و به دعوت پیشوایان خود، در پروازی مرتعش متحد شدند. بعد به اشارهی رهبران خود دستهجمعی در آسمان بیکران، رو به جانب غرب پیش رفتند و لنگههاشان را به ضربی آرام، چنان که گفتی بال بههمزنان، مثل غازهای وحشی مهاجر به صورت صفی شکسته آغاز کردند. باد که میوزید صفیری از دل آنها بیرون میکشید که به آواز پرندگان میمانست. بهزودی از آنها جز خط باریکی باقی نماند که در آسمان دریا ناپدید شد. خانهها با کاسههای چشم خالیماندهشان پرچم تسلیم برافراشتند.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 164 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 5 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786002293008 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.