دو ساعت است نشستهام روی نیمکت پارک و به یک جمله فکر میکنم. مامان بعدازظهر با یک سینی که دو تا چای و یک کلوچه توش بود وارد اتاقم شد. آمد کنارمٰ روی تخت نشست. از چشمهایش، که گاه زل میزدند به من و گاه سرگردان این طرف و آن طرف اتاق را نگاه میکردند، معلوم بود میخواهد چیزی بگوید. سکوت کردم و منتظر ماندم حرف بزند. مامان انگار هزار ساعت به گفتن همین یک جمله فکر کرده باشد، گفت: حالا تو واقعا با ازدواج من مخالفی؟
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 120 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | انتشارات ققنوس |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1393 |
موضوع | داستان نوجوان |
شابک | 9786003530379 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.