لینکلن خود را بالا کشید،چشمانش از عشق و سپاس آکنده.آنگاه به همان تندی که آمده بودند،آن عشق و سپاس،رفته بودند،و در عاطفه دیگری جای آنها را گرفته بود. اضطراب؟ترس؟ماری نمیخواست حدس بزند. "...مدت بیشتری....یکی دو سال." و در یکی دو سال چه خواهیم داشت که حالا نداریم؛جوانی بیشتر،امید بیشتر، شجاعت بیشتر؟ "پول....خاطرجمعی" "مگر پول خاطرجمعی میآورد؟ چنان تند میآید و میرود.مگر عشق ما تنها خاطرجمعی ما نیست؟" "این راست است مولی :عشق جاوید است." "پس عزیز دلم،خواهش میکنم بگذاری حالا ازدواج کنیم." لینکلن خاموش نشسته بود.دیگر با ماری مخالفت نمیکرد.ماری گونهاش را بر گونه او نهاد. "متشکرم،ابراهام.هرگزپشیمان نخواهی شد.قول میدهم."
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 640 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786006414386 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.