این مطلب را به دوست خود ارسال کنید

اطلاعات شما نزد کتاب وب کاملا محفوظ می باشد

کتاب دودمان

کتاب دودمان

انتشارات چشمه

نا موجود موجود شد به من اطلاع بده

قسمت هایی از کتاب دودمان (لذت متن)

 آفتاب پاییز رموک است، پریده بود یا جوباری دیری نشسته بود جاری در خیال و گویی از یاد برده بود پسرش و دوست او را چندی توی سالن واگذاشته بوده و خود نشسته بوده روی آن صندلی حصیری.


 بالاخانه غم خانه شده بود، طوری که ارسلان هم جا خورد با همه ی جسارتی که داشت. نشانی از تاجی نبود. رفته بود تو اتاق خودش و در را از پشت بسته بود. شوقی هم کنج اتاق نشسته و زانو ها را بغل گرفته و خم شده بود تنش، حلقه و انبوه موها قاتی چارقدش ریخته بود پایین تا روی ساق ها و ارسلان هم که در را باز کرد و پاگذاشت تو در شوقی سر بلند نکرد ببیند کسی که در را باز کرده چه کسی است، شاید هم متوجه باز شدن در اتاق نشده بودارسلان لحظاتی دست به دستگیره ی در خیره ماند به شوقی مگر سر بلند کند و چیزی بگوید، اما نه ...


 دانسته نیست این را کی پایان خواهد یافت. نه، دانسته نیست. همه ی جنبه های این نقش کهنه، این نقش کند یا این تصویر گنگ و ناشناخته باقی اند و آن چه در نظرآید بس شمایلی تک بعدی است در نگاه عابری که مگر بر آن نظری کندو بگذرد مثل گذر از کنار یک نقاشی باسمه ای یا تصویری که با دوربین یک عکاس کوچه گرد شکار شده باشد! من خسته است؛ من خسته و شوقی کلافه، و همین کلافگی خستگی را از یادش برده است. خستگی گم در اظطراب فردای روز چه باشد؟ حد میان خستگی و اضطراب کلافگی است. « با این حال هم راضی ام، به غربت نه! اما همچه حرفی را به کی بگویم؟» 

ما آب حیات می فروشیم.

کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور

فروشگاه اینترنتی کتاب وب

مشخصات فیزیکی

قطع کتاب رقعی
تعداد صفحه

279

نوع جلد شومیز

مشخصات فنی

نویسنده

محمود دولت آبادی

مترجم
ناشر

انتشارات چشمه

نوبت چاپ

2

تاریخ چاپ

1401

موضوع

رمان ایرانی

شابک

9786220110729

نظرات

captcha Refresh

کتاب های مشابه