آسمان با تمام سیاهی اش پایین آمده، وزن پیدا کرده و خودش را روی شانه هایم انداخته. سگها نزدیک تر می آیند. دلم می خواهد گریه کنم. آقاجان باشد و دلداری ام بدهد. دلم می خواهد دیگر خواب نبینم. کاش میثم دیگر شب ها به خوابم نیاید. صورت متلاشی ام را نبینم. کسی انگار دور تر، پشت سگ ها در تاریکی ایستاده است. سگ ها باز جلوتر می آیند. مثل کابوس هایم از دندان های بلند و سفیدشان بزاق می چکدو دندان هایشان بزرگ و تیز است. می خواهم بنشینم روی زمین. نمی توانم. عقب عقب می روم. پشت پایم خالی است انگار. بوی خون تازه را حس می کنم. دوباره سر و صورت ترکیده میثم می آید جلوی چشم هایم. اما این بار حالتی معصوم دارد. مثل یک بچه. چشم هایش جوری بسته است انگار که خوابیده. مرگ صورتش را زیباتر کرده. مرگ با صورت من چه می کند؟!
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 104 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1397 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786009973507 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.