احساس میکرد یک کتری آب داغ روی پیشانیش خالی میشود.اما حالا که پائین تر از چارگوش آفتابی بود و دیگر نور چشمش را نمیزد دید توی اتاقش است با خود گفت که ای داد بر من ریغم در آمده و بنگ!دیوار توی ذهنش که نمیگذاشت به یاد آورد شکست و فرو ریخت و حالا همه چیز شفاف شفاف بود جین کریستی را که شهادت به سوگندش را داده بود به خوابگاهش برگردانده بود و تازه داشت از ماشینش پیاده میشد که آن سه گردن کلفت..
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 216 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1394 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786003670822 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.