شب سال نو بود و همه مردم در جنب و جوش بودند.خیابان ها پر از مردمی بود که شاد و پر سرو صدا با بسته های گوناگون و چیزهای خوب برای بچه های نازنین،به خانه های خود می رفتند پاسی از شب گذشته بود و باد سوزناکی نی وزید و ایمن خود گرما و آسایش خانه را بیشتر می نمود. همه خرید های خود را کرده بودند و شادمانی جشن سال نو در چهره مردم هویدا بود.گویی در شهر کمتر کسی هست که درد و رنجی داشته باشد و همه مردم از یم خوشی و بهزیستی برخوردارند.با این همه،در یکی از خیابان ها دخترک کبریت فروشی بود که بسیار سردش بود.چون،پوشاکی که او در برداشت برای این هنگام سال بسیار نازک بود.شال گردن و کلاه او همچنان نبودند که بتواند از سرماسی گزنده پیشگیری کنند.دست و پای دخترک کرخت شده بود اما او نمی توانست به خانه برگردد...
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 412 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | علوم اجتماعی |
شابک | 978-964-185-585-9 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.