رئیسپلنگ به حسنکچل نگاه کرد. خیلی یواش گفت: «حالا چهکار کنیم؟ توی بد دردسری افتادیم. اگر قبای سنگی ندوزیم، کارمان تمام است.» حسنکچل هم ترسیده بود. یاد ننهگلاب افتاد که...
حسنکچل را پیر و جوان میشناسند؛ شخصیتی تپل، کچل، تنبل و بازیگوش که بچهها خیلی دوستش دارند و قصههای زیادی از او خواندهاند. ولی این دفعه حسنکچل قصهاش با همیشه فرق دارد؛ رئیسپلنگ را میبیند و وارد ماجرای قبای سنگی میشود. اینکه چطور، کجا و چگونه...میتوانی همین الآن کتاب را باز کنی، آن را بخوانی و ماجراهای هیجانانگیزش را دنبال کنی.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رحلی |
تعداد صفحه | 16 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1398 |
موضوع | داستان کودک |
شابک | 9786222370534 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.