من هم لابد تغییر کردهام. اخلاقم که حتماً تغییر کرده. خودم فکر میکنم بعد از رفتن موسی افتادم به سرازیری. حالا که چهل را پُر کردهام، میفهمم عصبیتر شدهام. دور چشمهایم کدر و تاریک شدهاند. یکی دو تا خال گوشتی روی گردنم درآمده. نمیدانم سنوسال است، جنگ و قحطی و بدبختی است، فشار مدرسه است، یا رفتن موسی، یا کممحلی این آقای نادری. اصلاً تحویل نمیگیرد. با دست پیش میکشد و با پا پس میزند.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 95 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | داستان ایرانی |
شابک | 9786220604044 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.