ماه نوامبر بود و هوا سرد و مهآلود. ما به طرف یکی از کافههایی رفتیم که آن پایین در میدان سن مارکو بود. شیشههای کافه پوشیده و نور داخلشب خفه بود. ناگهان دستی که دستکش داشت، شروع به تمیز کردن شیشه کرد. دست زنی بود که حالا صورتش هم نمایان می شد. دستش که شیشه را تمیز میکرد، خاطرهای در من زنده کرد که خود را بین من و دنیا قرار داد. فکر کردم، حالا چیزی در وجودت شکفته میشود که عواقبی خواهد داشت
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | وزیری |
تعداد صفحه | 496 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 7 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789643698669 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.