وروز به هوش آمد. تمام وجودش درد داشت. دست چپش غرق خون بود و احساس کرد چند دندهاش شکسته است. جلوی خونریزی را گرفت. آرام بلند شد و آخرین پرش به عقب گل را دید. شیوهی مبارزهاش برایش آشنا بود. گل پارچهای سفید به محل زخم بست و اژدها دوباره گمش کرد. گل کمان کشید. اینبار کمی بالاتر از چشم را نشانه گرفت. زه را کشید و صدای جیر جیر چوب دوباره بلند شد. نفس عمیقی کشید. به موی سیاه یاسمین بانو فکر کرد، به گونههای سفید قیصر که همیشه از شرم و خشم سرخ میشد و به نوروز وقتی که سبیلهایش را ریز ریز به دندان میگرفت. تیر را رها کرد. تیراوج گرفت. بالا رفت. بالا و بالاتر و بعد...
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | پالتویی |
تعداد صفحه | 105 |
نوع جلد | گالینگور |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 4 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | متون کهن |
شابک | 9786008025078 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.