مرد جوان در حالی که راه خود را از میان بیدهای نابینای تنومند باز می کرد،به تپه رسید.از زمانی که بیدها تپه را اغال کرده بودند،او اولین کسی بود که توانسته بود از تپه بالا برود.کلاهش را تا روی چشم ها پایین کشید.با یک دست انبوه مگس هایی را که در اطرافش وزوز می کردند،کنار می زد و بالا می رفت تا بتواند دختر را ببیند،تا او را از آن خواب عمیق و طولانی بیدار کند.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 136 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 29 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789643807177 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.