هشدار!
آنچه در صفحات پیش رو میخوانید،
فقط در مخیلۀ نویسنده اتفاق افتاده است،
و از حالا تا همیشه در مخیلۀ شما باقی خواهد ماند!
اما ممکن است برخی نامها با نامهایی در واقعیت مشابه باشد که هیچ قصد و نیتی در پس آن نبوده است.
مادرم قسم میخورد که وقتی از شکمش بیرون آمدم میخندیدم. نام مرا فرحان گذاشت، یعنی خوشحال و میخواست با این نامگذاری از شومی و بدقدمی من کم کند، چراکه پدرم همزمان با تولد من، وقتی در نمکزار دنبال گنج میگشت، زیر درختی بدیمن از تشنگی هلاک شد.
در کرانۀ شرقی صحرای بزرگ میان خیمهای به دنیا آمدم و در خیمۀ دیگری در کرانۀ غربی همان صحرا بزرگ شدم.
با عیسی و حسین و نوریه مسابقه میدادم و سوار بر اسبی که با شاخۀ نخل ساخته بودیم میتاختم و صدای فریادم همیشه بلند بود و با آمیزهای از کلمات کودکانه و نفرینهای بزرگسالان و فحشهای مادران، نعره میزدم.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 360 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786222673741 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.