انتشارات نیماژ منتشر کرد: ...توی همین خیال بودم که یک نفر از میان درختها بیرون آمد، ایستاد، خودش را تکان داد، دو دستش را به دو طرف بازکرد، خمیازه کشید و تا مرا دید بروبر نگاهم کرد. پالتوی بلند خاکستری رنگی تنش بود که یک آستین نداشت. رفت کنار حوض ایستاد. بعد خم شد چیزی برداشت و پرت کرد طرف درختها. طرف درختها یک کلاغ پرید هوا و چند بال نزده، افتاد زمین و همانطور که بال چپش را میکشید زمین، رفت میان درختها.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 80 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 4 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786003671003 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.