سالها میگذشت که دیگر کسی بهار خواب را نروفته و دستمالی به ستردز، شیشهها برنداشته بود. گیاهان چشم بر همت آسمان داشتند. مگر به غمزه آفتابی گرم شوند و به ناز بارانی سیرآب. آزادچهر نشست لب ایوان و پای برهنهاش را رها کرد به دست نوازش علفها. خورشید داشت آخرین تراشههای اریب رنگ پریدهاش را پیش از آنکه سردباد غروب پاییز بدزددشان دانه دانه از روی شاخهها برمیچید و به کیسه میریخت. شب چهره پنهان کرده بود پس ابر تیره گونیکه آبستن تگرگ، داشت توفنده و بیپروا از افق سر بر میکشید. دمی دیگر آسمان را چادر سیاه سر میکردند.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 128 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1396 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789641940883 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.