صدا گفت: «مری آن! مری آن! فورا دستکش هایم را بیاور!» بعد صدای قدم هایی روی پله بلند شد. آلیس می دانست خرگوش است که دنبال او آمده و آن قدر به خود لرزید که خانه هم تکان خورد. کاملا فراموش کرده بود که حالا هزاربار از خرگوش بزرگ تر است و دلیلی ندارد که از او بترسد.
خرگوش به زودی رسید بالا و تلاش کرد در را باز کند؛ اما چون در به سمت داخل باز می شد و آرنج آلیس محکم به آن فشار می آورد، تلاشش شکست خورد. آلیس شنید که خرگوش با خودش می گوید: «حالا که این طور است، می روم و از پنجره می آیم!»
آلیس فکر کرد: «نمی توانی!» بعد وقتی به نظرش رسید که خرگوش درست زیر پنجره رسیده، ناگهان دستش را دراز کرد و در هوا قاپ زد. چیزی گیرش نیامد، اما جیغ کوتاهی شنید و بعد از آن صدای افتادن و شکستن شیشه آمد. از این صدا نتیجه گرفت که احتمالا خرگوش روی گلخانه یا چیزی شبیه آن افتاده.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 151 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | رمان نوجوان |
شابک | 9786001823671 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.