سرش را که پایین انداخته بود، بلند کرد و نگاهمان به هم گره خورد. در چشمانش ابدیتی نهفته بود. آن دو در دریچه کوچک به چه دنیای بزرگی باز میشدند تنها با یک نگاه میتوانستم بفهمم که چقدر به من نزدیک است و چقدر از من دور او مرا به یاد لحظههایی که به راستی زیسته بودم، می انداخت.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 192 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | دوم |
تاریخ چاپ | 1395 |
موضوع | داستان کوتاه ایرانی |
شابک | 9789643293055 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.