می دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می اومد. به زودی می تونستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می رسیدیم، چونن مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بی رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 472 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 159 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786007845820 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.