مادرزنم با من هیچ خوب نیست؛ او با من چپ افتاده است. نمیتواند بپذیرد دخترش از من بچهدار میشود. نه تنها از پذیرفتن هر آنچه به من ربط دارد سر بازمیزند، بلکه میکوشد تمام کارهای من هیچ و پوچ به حساب بیاید. از طرفی میگوید: «تا بچه نیاید و روی این تخت دراز نکشد و ونگ ونگ نکند، نمیتوان باور کرد که قرار است بچهای به دنیا بیاید.» و از طرفی، آرزو میکند بچه نیاید، روی تخت دراز نکشد و ونگ ونگ نکند؛ یعنی «نباید به دنیا بیاید». خیلی دلش میخواهد یک جایی؛ بین راه نمیدانم کجا گموگور شود. و برای اینکه، این یکی هم گموگور شود به هر کاری دست میزند؛ هر کاری.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 96 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1399 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9780050718124 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.