سربازها کارشان را با عجله و کمابیش حرفهای انجام میدادند. چیزی کش نمیرفتند، همهچیز را در دستههای جداگانه تفکیک میکردند، صندلیها کنار صندلیها، تابلوها کنار تابلوها، اشیای کوچکتر توی سبدها، رختخوابها، لباسهای زیر و ملافهها در دستهای مجزا. هنریت یادِ بوهای جورواجور افتاد که مشامش را پُر میکرد، بوی خوشایند بالشها، روپوشهای سفید تروتمیز که تازه شسته شده بود، یا بوی آهار لباسها؛ و همینطور حولهها، نرمی حولهها. همهچیز داشت از هم میپاشید، خانه داشت جلوی چشمش متلاشی میشد، داشت به در و دیوارش رجعت میکرد؛ برای او، که آنجا خانهاش بود، هر خاطرهای که از آن اشیا داشت در میان آن تودۀ خرتوپرتها همچنان زنده بود، تودهای که برای آن آدمهایی که داشتند جابهجایش میکردند هیچ معنایی نداشت.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | پالتویی |
تعداد صفحه | 368 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 5 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786226863261 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.