صبح زیبای یکی از روزهای ماه اوت بود.
سه روز بود که محاکمهی من آغاز شده بود. سه روز بود که نامم و جرمی که مرتکب شده بودم، خیل عظیمی از تماشاگران را هر صبح به گِرد هم جمع میکرد. تماشاگرانی که، مثل کلاغهای جمعشده دور یک لاشه، میآمدند و صندلیهای دادگاه را پرمیکردند، سه روز بود که این نمایشِ غریب قاضیان، شاهدان، وکلا و دادستانها در برابر چشمانم مدام از سر گرفته میشد. گاهی مضحک و خندهآور،گاهی خونآلود، اما همیشه تاریک و مرگبار. دو شب نخست از دلواپسی و وحشت نتوانستم بخوابم. شب سوم از کسالت و خستگی به خواب رفتم. نیمهشب بود که اعضای هیأت منصفه را که مشغول مشورت بودند به حال خود رها کردم. مرا به سیاهچالم بازگرداندند و روی حصیر انداختند. بلافاصله به خوابی عمیق فرورفتم؛ خواب فراموشی. پس از چندین روز، نخستین ساعاتی بود که به خواب و استراحت میگذشت...
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 163 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 17 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786220100324 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.