اگر از روز سعدی و حافظ و عطار و مولوی و این سینا و خواجه نصیر بتوانیم با عنوان «فرهنگ روز» یاد کنیم، بیهیچ گمانی روز فردوسی میتواند «ایران روز»ی باشد که فرهنگ روز هم هست؛ به ویژه که از چند سال پیش «پاسداشت زبان فارسی» هم که محور فرهنگ دیرینه سال ایران کهن بود، در کنار بزرگداشت فردوسی قرار گرفت و به واقع شد «ایرانروز فرهنگی».رنجی که در هموار کردن راه برای تصویب و باوراندان آن به مسئولاتی که هر به چند سال تغییر میکردند، پشت سرگذاشته شد، از شورای انقلاب فرهنگی و وزیران ارشاد گرفته تا مسئولان و مدیران استانی و هموطنان خارج و برخی از داخل کشور که روزها و طرز دیگری را پیشنهاد میکردند و رساندن این دو طیف متناقض به یکدیگر و تأمین هزینههای برگزاری برنامهها، شرح هجران و خون جگری است که فقط گوشهای از آن در لابه لای سطور این کتاب ممکن است نموده شده باشد.گام زدن در سنگلاخ اندیشه و عبور از گریوههای بدگمانی و همسو کردن شیفتگان شاهنامه و فردوسی، که این طرف گود جور دیگری میدیدند، نه دشوار که خون دل بود و به ترفندی نیاز داشت که هر سال به گونهای میبایست رو میشد که شد و شد آن چه که میدیدید. امروز ایرانروز بزرگداشت فردوسی در اردیبهشت بهشت آیین درخشش شایستهای یافته و بر تارک همه روزها نشسته است. خواستیم بگوییم چه شد که چنین شد. گفتیم مروری بکنیم بر مسیری که این کار داشته است تا آیندگان پاسداری از کیان فراگیر این روز را از یاد نبرند و راه را به سویی که سوی بیسرانجامی است کج نکنند. فردوسی از همگان است و شاهنامه شایسته این که شناسنامه این همگانی باشد که به گوهری آزاد و سربلند و از سر دلآگاهی به کارنامه و نام و ننگ شاینده پدران خود میاندیشند.