این اثر پیشگامانه، با تکیه بر یك سنت ضد نژاد پرستانه، ضد استعماری و ضدامپریالیستی، به نقد نظریه آموزش انتقادی می پردازد و با رجوع به قلب اندیشه های مارکس و انگلس و شماری از آموزگاران انقلابی برجسته قرن بیستم و با بهره گیری از آرای پژوهشگران برجسته فمینیسم ضدنژادپرستی و ضداستعماری، مفاهیم فلسفی بنیادین برسازنده تحلیل مارکسیستی یادگیری را مورد بررسی قرار می دهد.
نویسندگان این کتاب به ما می گویند که «چرا» نظریه آموزش انتقادی کنونی در چرخه های اقتصاد گرایانه اصلاح طلبانه و فرهنگ گرایانه گرفتار شده و نمی تواند با گرایش های تهاجمی لیبرالیسم و پروژه های مخفی بورژوایی و نظریه های هویتی مقابله کند و ضمن تأکید بر اهمیت برپا کردن انقلابی در زمینه آموزش و یادگیری بر ضرورت دستیابی آموزگاران و یادگیرنده ها به در کی غیرایدئولوژیك، انضمامی و تاریخمند از روابط اجتماعی سازنده استثمار و نابرابری پافشاری کنند؛ روابطی که «از درون بر سازندهی یکدیگرند، در درون سرمایه داری و در ارتباط با آن استقرار دارند و از طریق استعمار و امپریالیسم گسترش یافته اند.»