قلعه قدیمی بود و در قسمتهای مسطح بالای کوه ساخته شده بود بر اثر باران در پایین حصار خشتی آن حفرهای ایجاد شده بود قسمتهایی از برج و بارو و کنگرههای نوک دیوارهایش ریخته بود ورودی قلعه و اصطبل و انبار و کارگاه و اتاقهای گنبدیاش دیگر در و پنجره نداشت همه را موریانه خورده بودند، وارد قلعه شده و به محوطه میانی رفت.
با شور و نشاط فراوان از قاطر پایین پرید افسارش را به شاخه تک درخت خشکیدهای بست، که جز طعنه بیپوست از آن باقی نمانده بود به این فکر میکرد که اگر به کوزه یا خمرهای پر از سکههای طلا دست پیدا کند چطور آن را بدون جلب توجه به خانه ببرد
خورجین جای زیادی نداشت دوید و از پلههای خشتی بالا رفت از کنار کنگرههای حصار به آبادی جنگل دره و تپههای مقابل نگاهی انداخت آن بالا سردی میوزید که شاخ میزد و نفس را بند میآورد