برفین و رزالین دو خواهر بودند که با پدر مهربان و کتابخوان و مادر زیبا و هنرمندشان در خانهای رویایی زندگی میکردند. تا اینکه یک روز پدر به جنگل رفت و دیگر به خانه برنگشت...
هری پاتر ملفوی و ران حالا دیگر بزرگ شده اند و نوبتی هم که باشد نوبت بچه هایشان است تا دنبال ماجراجویی بروند و چه چیزی بهتر از پیدا کردن بازماندگان ولد مورت؟
بعد از مردن افعی دنیا امن و امان است یا حداقل اسکلت و والکری این طور فکر میکنند تا اینکه بارون کینه توز از زندان می گریزد و ناگهان خاک ایرلند پر از جنازه و خون آشام میشود.