در این داستان پسربچّة هفت ساله ای، به اتّفاق پدربزرگ «مأمون پیر» و مادربزرگ خود در کنار دریاچة «ایسیک کول» و جنگلی سرسبز زندگی می کنند. سه خانواده در آن جا مستقر هستند. پدر پسربچّه او را ترک کرده و در کشتی مشغول به کار است و مادرش در شهری دیگر زندگی جدیدی را شروع کرده است...