مشخصهی اصلی داستانهای مودیانو، یک غم فراگیر در اتمسفر داستان و ایجاد حالت آیرونی است. عموم داستانهای این نویسنده چیزی را روایت میکنند که درواقع اشاره به چیز دیگری است و این کشف معنا از لابهلای سطور داستانی، لذت عمیقی است که مخاطب از روایتهای داستانی مودیانو کسب میکند.
«یکشنبههای اوت» که برای اولینبار در سال 1986 منتشر شد، از معدود داستانهای مودیانو است که در فضایی غیر از پاریس روایت میشود. شهر غمزدهی نیس محل روایت این داستان است. در ابتدا، داستان با ملاقات دو مرد آغاز میشود که با کمی گپوگفت، فضای پرتنش بینشان معلوم میشود. ژان شخصیت مرکزی این داستان، جوانی احساساتی و عکاسی ناموفق است و مرد دیگر، فردریک ویلکورت است و موضوع صحبت این دو مرد، احساسی در گذشته نسبت به سیلویا، زن محبوب هردوشان است. داستان با فلشبکهای منظم، گذشتهی این دو نفر را پیش چشم مخاطب میکشاند ولی حکمی قطعی برای آنچه رخ داده صادر نمیکند. فضای سیاه و پرتعلیق نوآر همراه با عدمقطعیت راوی باعث میشود مخاطب مدام سعی در کشف آنچه در سایه باقیمانده داشته باشد. ادامهی داستان اولین پیچش بزرگ را پیش چشم مخاطب میکشاند؛ ماجرا آنطوری که حدس زدهاید نیست. داستان در خلال بازگشت به گذشته و روایت حال پیش میرود و صحبت از جواهری بسیار گرانبها و البته نفرینشده میشود که صاحبان قبلیاش را نابود کرده است. اعدام با گیوتین، حبس و تیرباران و به قتل رسیدن، سرنوشتی بوده که بر صاحبان قبلی این جواهر چیره گشته. فلشبکها نشان میدهند صاحب جدید این جواهر، سیلویا زن محبوب داستان است که برای فروش آن با زوجی مرموز و ثروتمند ارتباط برقرار کرده است.